قصری. یکی از شیوخ متصوفه و از کبار اصحاب جنید و معاصر با ابوعبدالله بن خفیف است و بعضی گفته اند وی همان ابوبکر قصری است و بشیراز اقامت داشته است و در اوائل مائۀ چهارم هجری میزیسته است
قصری. یکی از شیوخ متصوفه و از کبار اصحاب جنید و معاصر با ابوعبدالله بن خفیف است و بعضی گفته اند وی همان ابوبکر قصری است و بشیراز اقامت داشته است و در اوائل مائۀ چهارم هجری میزیسته است
قصری. منجمی از مردم بغداد. وفات بهمان شهر به سال 375 هجری قمری رجوع به ابوالقاسم رقّی شود. در آنجا ذکر ابوالقاسم قصری آمده است. و نیز رجوع بنامۀ دانشوران ج 2 ص 55 شود
قصری. منجمی از مردم بغداد. وفات بهمان شهر به سال 375 هجری قمری رجوع به ابوالقاسم رقّی شود. در آنجا ذکر ابوالقاسم قصری آمده است. و نیز رجوع بنامۀ دانشوران ج 2 ص 55 شود
قشیری. بن خرشید. عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحه بن محمد بن ابی القاسم فقیه شافعی نیشابوری. ابن خلکان آرد که او علامه در فقه و تفسیر و حدیث و اصول و ادب و شعر و کتابت و علم تصوف است و میان شریعت و حقیقت جمع کرده است و اصل او از ناحیۀ استواست آنگاه که وی صغیر بود پدر او درگذشت و او را قریه ای بود به نواحی استوا که خراجی سنگین داشت. ابوالقاسم به نیشابور شد و خواست چیزی از حساب بیاموزد تا متولی استیفا شود و از خراج ده خویش بکاهد و در نیشابور بمجلس شیخ ابی علی حسن بن علی نیشابوری معروف به دقّاق که امام وقت خویش بود درآمد و سخنان او وی را شگفت آمد و در دل وی اثر کرد و از قصد خویش بازگشت و در حلقۀ مریدان شیخ جا گرفت و شیخ در او تفرس نجابت فرمود و بنظر همت وی را جذب کرد و او را بتحصیل علم اشارت کرد و اوبامر شیخ بدرس ابی بکر محمد بن ابی بکر طوسی حاضر شد وشروع بفقه کرد تا از تعلیق آن فراغت یافت سپس بمحضراستاد ابی بکر بن فورک رفت و تلمذ او گرفت تا در علم اصول متقن شد سپس بحوزۀ استاد ابواسحاق اسفراینی تردد کرد و چندروزی درس وی بشنید یکروز استاد بدو گفت آموختن این علم با سماع تنها راست نیاید و باید آنرابکتاب ضبط کرد، قشیری درسهای چند روزه را به استاد تکرار کرد واستاد ابی اسحاق از حافظۀ او عجب ماند و محل او بدانست و او را اکرام کرد و گفت ترا درس نباید و مطالعۀ مصنفات من ترا بسنده باشد و او دامن همت بر کمر زد و بجمع بین طریقۀ ابی اسحاق و طریقۀ ابن فورک پرداخت پس در کتب قاضی ابوبکر بن الطیب الباقلانی به تتبع و تفحص پرداخت. با اینهمه همواره در مجالس درس ابوعلی دقاق حاضر می آمد و ابوعلی با اینکه کسان و اقرباء بسیار داشت دختر خود بوی تزویج کرد وابوالقاسم پس از وفات ابی علی مسلک مجاهدت و تجرید پیش گرفت و در همان حال به تصانیف خویش پرداخت و پیش از سال 410 هجری قمری تفسیر کبیر خویش را تصنیف کرد و آن را ’التیسیر فی علم التفسیر’ نامید و آن از اجود تفاسیراست سپس به تصنیف ’الرساله فی رجال الطریقه’ آغاز کرد و این همان رسالۀ قشیریۀ معروف است. سپس با جمعی از همراهان به حج شد و از جملۀ هم سفران او ابومحمد جوینی والد امام الحرمین و احمد بن حسین بیهقی و جماعتی از مشاهیر دیگر بودند و در راه به بغداد و حجاز از آنان حدیث شنید و او را در سواری و استعمال سلاح ید بیضا بود و اما در مجلس گفتن و وعظ و تذکیر او امام این فن بود و مجلس املائی منعقد کرد در حدیث به سال 437 هجری قمری و ابوالحسن علی الباخرزی در کتاب دمیهالقصر در ثنای وی حقوق وی ادا کرده و گوید: اگر صخره آواز تخذیر وی شنود آب شود و اگر ابلیس به مجلس وی حاضر آید از گناهان رفته توبه کند. و خطیب در تاریخ خویش ذکر او آورده و گوید: او به سال 448 هجری قمری به بغداد آمد و به املاء حدیث پرداخت و ما از وی احادیث نوشتیم و او ثقه و نیکووعظ و ملیح اشاره بود و اصول رابر مذهب اشعری و فروع را بر مذهب شافعی نیکو میدانست و عبدالغافر فارسی در تاریخ خویش ذکر ابوالقاسم آورده است و ابوعبدالله محمد بن فضل فراوی قطعۀ ذیل را از عبدالکریم روایت کند و این قطعه خود قشیری راست: سقی الله وقتا کنت اخلو بوجهکم وثغرالهوی فی روضهالانس ضاحک اقمت زمانا و العیون قریره و اصبحت یوماً والجفون سوافک. و ابوالفتح محمد بن محمد بن علی واعظ فراوی گوید که ابوالقاسم قشیری قطعۀ ذیل را بیشتر اوقات میخواند: لو کنت ساعه بیننا مابیننا و شهدت کیف نکرّر التودیعا ایقنت ان من الدموع محدّثا و علمت ان من الحدیث دموعا. و این دو بیت از ذوالقرنین بن حمدان است. مولد قشیری درربیع الاول سال 376 هجری قمری و وفات وی در صبیحۀ یکشنبه پیش از طلوع شانزدهم ربیعالاّخر سال 465 هجری قمری به نشابور بود و جسد وی را بمدرسه زیر پای شیخ خویش ابی علی دقاق بخاک سپردند و رحمهمالله تعالی. و نیز قشیری راست: کتاب التخبیر فی علم التذکیر و پسر او ابونصر عبدالرحیم است. رجوع به ابونصر عبدالرحیم و رجوع به ابن خلکان ج 1 صص 324- 326 شود
قشیری. بن خُرْشید. عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحه بن محمد بن ابی القاسم فقیه شافعی نیشابوری. ابن خلکان آرد که او علامه در فقه و تفسیر و حدیث و اصول و ادب و شعر و کتابت و علم تصوف است و میان شریعت و حقیقت جمع کرده است و اصل او از ناحیۀ استواست آنگاه که وی صغیر بود پدر او درگذشت و او را قریه ای بود به نواحی استوا که خراجی سنگین داشت. ابوالقاسم به نیشابور شد و خواست چیزی از حساب بیاموزد تا متولی استیفا شود و از خراج ده خویش بکاهد و در نیشابور بمجلس شیخ ابی علی حسن بن علی نیشابوری معروف به دقّاق که امام وقت خویش بود درآمد و سخنان او وی را شگفت آمد و در دل وی اثر کرد و از قصد خویش بازگشت و در حلقۀ مریدان شیخ جا گرفت و شیخ در او تفرس نجابت فرمود و بنظر همت وی را جذب کرد و او را بتحصیل علم اشارت کرد و اوبامر شیخ بدرس ابی بکر محمد بن ابی بکر طوسی حاضر شد وشروع بفقه کرد تا از تعلیق آن فراغت یافت سپس بمحضراستاد ابی بکر بن فورک رفت و تلمذ او گرفت تا در علم اصول متقن شد سپس بحوزۀ استاد ابواسحاق اسفراینی تردد کرد و چندروزی درس وی بشنید یکروز استاد بدو گفت آموختن این علم با سماع تنها راست نیاید و باید آنرابکتاب ضبط کرد، قشیری درسهای چند روزه را به استاد تکرار کرد واستاد ابی اسحاق از حافظۀ او عجب ماند و محل او بدانست و او را اکرام کرد و گفت ترا درس نباید و مطالعۀ مصنفات من ترا بسنده باشد و او دامن همت بر کمر زد و بجمع بین طریقۀ ابی اسحاق و طریقۀ ابن فورک پرداخت پس در کتب قاضی ابوبکر بن الطیب الباقلانی به تتبع و تفحص پرداخت. با اینهمه همواره در مجالس درس ابوعلی دقاق حاضر می آمد و ابوعلی با اینکه کسان و اقرباء بسیار داشت دختر خود بوی تزویج کرد وابوالقاسم پس از وفات ابی علی مسلک مجاهدت و تجرید پیش گرفت و در همان حال به تصانیف خویش پرداخت و پیش از سال 410 هجری قمری تفسیر کبیر خویش را تصنیف کرد و آن را ’التیسیر فی علم التفسیر’ نامید و آن از اجود تفاسیراست سپس به تصنیف ’الرساله فی رجال الطریقه’ آغاز کرد و این همان رسالۀ قشیریۀ معروف است. سپس با جمعی از همراهان به حج شد و از جملۀ هم سفران او ابومحمد جوینی والد امام الحرمین و احمد بن حسین بیهقی و جماعتی از مشاهیر دیگر بودند و در راه به بغداد و حجاز از آنان حدیث شنید و او را در سواری و استعمال سلاح ید بیضا بود و اما در مجلس گفتن و وعظ و تذکیر او امام این فن بود و مجلس املائی منعقد کرد در حدیث به سال 437 هجری قمری و ابوالحسن علی الباخرزی در کتاب دمیهالقصر در ثنای وی حقوق وی ادا کرده و گوید: اگر صخره آواز تخذیر وی شنود آب شود و اگر ابلیس به مجلس وی حاضر آید از گناهان رفته توبه کند. و خطیب در تاریخ خویش ذکر او آورده و گوید: او به سال 448 هجری قمری به بغداد آمد و به املاء حدیث پرداخت و ما از وی احادیث نوشتیم و او ثقه و نیکووعظ و ملیح اشاره بود و اصول رابر مذهب اشعری و فروع را بر مذهب شافعی نیکو میدانست و عبدالغافر فارسی در تاریخ خویش ذکر ابوالقاسم آورده است و ابوعبدالله محمد بن فضل فراوی قطعۀ ذیل را از عبدالکریم روایت کند و این قطعه خود قشیری راست: سقی الله وقتا کنت اخلو بوجهکم وثغرالهوی فی روضهالانس ضاحک اقمت زمانا و العیون قریره و اصبحت یوماً والجفون سوافک. و ابوالفتح محمد بن محمد بن علی واعظ فراوی گوید که ابوالقاسم قشیری قطعۀ ذیل را بیشتر اوقات میخواند: لو کنت ساعه بیننا مابیننا و شهدت کیف نکرّر التودیعا ایقنت ان من الدموع محدّثا و علمت ان من الحدیث دموعا. و این دو بیت از ذوالقرنین بن حمدان است. مولد قشیری درربیع الاول سال 376 هجری قمری و وفات وی در صبیحۀ یکشنبه پیش از طلوع شانزدهم ربیعالاَّخر سال 465 هجری قمری به نشابور بود و جسد وی را بمدرسه زیر پای شیخ خویش ابی علی دقاق بخاک سپردند و رحمهمالله تعالی. و نیز قشیری راست: کتاب التخبیر فی علم التذکیر و پسر او ابونصر عبدالرحیم است. رجوع به ابونصر عبدالرحیم و رجوع به ابن خلکان ج 1 صص 324- 326 شود
عنصری حسن بن احمد: تو همی تابی و من بر تو همی خوانم بمهر هر شبی تا روز دیوان ابوالقاسم حسن اوستاد اوستادان زمانه عنصری عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن. منوچهری. رجوع به عنصری... شود
عنصری حسن بن احمد: تو همی تابی و من بر تو همی خوانم بمهر هر شبی تا روز دیوان ابوالقاسم حسن اوستاد اوستادان زمانه عنصری عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن. منوچهری. رجوع به عنصری... شود
ابوالقاسم اسماعیل بن حسین بن عبدالله بن هیثم بن هشام صرصری. شیخ ثقه و صدوق بود. وی از ابوعبدالله حسین بن اسماعیل محاملی و محمد بن عبیدالله بن العلاء کاتب و ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده کوفی و ابوعیسی احمد بن اسحاق انماطی و ابوعمر حمزه بن قاسم هاشمی و جز ایشان روایت دارد، و ابوبکر احمد بن محمد بن غالب برقانی و محمد بن احمد بن شعیب رویانی و ابوالحسین محمد بن علی بن مهتدی بالله از وی روایت کنند آخرین کسی که از وی روایت کند ابوطاهر احمد بن محمد بن عبدالله قساری خوارزمی است. در بغداد در جمادی الثانیۀ 403 هجری قمری درگذشت. و جنازه اش را به صرصر برده دفن کردند و امام ابوحامد اسفراینی بر وی نماز گزارد. (سمعانی)
ابوالقاسم اسماعیل بن حسین بن عبدالله بن هیثم بن هشام صرصری. شیخ ثقه و صدوق بود. وی از ابوعبدالله حسین بن اسماعیل محاملی و محمد بن عبیدالله بن العلاء کاتب و ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده کوفی و ابوعیسی احمد بن اسحاق انماطی و ابوعمر حمزه بن قاسم هاشمی و جز ایشان روایت دارد، و ابوبکر احمد بن محمد بن غالب برقانی و محمد بن احمد بن شعیب رویانی و ابوالحسین محمد بن علی بن مهتدی بالله از وی روایت کنند آخرین کسی که از وی روایت کند ابوطاهر احمد بن محمد بن عبدالله قساری خوارزمی است. در بغداد در جمادی الثانیۀ 403 هجری قمری درگذشت. و جنازه اش را به صرصر برده دفن کردند و امام ابوحامد اسفراینی بر وی نماز گزارد. (سمعانی)
ابراهیم بن ابی بکر عبدالله حصیری. فقیه و ندیم از ندماء مسعود بن محمود سبکتکین. او از جانب مسعود بن محمود سبکتکین نوبتی به سال 422 هجری قمری برسولی نزد قدرخان شد تا جلوس مسعود و عزل محمد را بخان آگهی دهد و تجدید عهود کندو کرت دیگر بعقد نکاح دختر قدرخان برای مسعود که ازپیش نامزد محمد بن محمود بود و دختر بغراتکین برای مودودبن مسعود بترکستان رفت و بعلت مرگ قدرخان این امر دیر کشید و قریب چهارسال حصیری بترکستان بماند تا در سلطنت بغراخان با مهدشاه خاتون دختر قدرخان و دختر بغراخان بغزنه بازگشت وحصیری تا زمان فرخ زادبن مسعود میزیست. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77، 157، 168، 194، 208، 209، 210، 213، 216، 366 و 432 شود
ابراهیم بن ابی بکر عبدالله حصیری. فقیه و ندیم از ندماء مسعود بن محمود سبکتکین. او از جانب مسعود بن محمود سبکتکین نوبتی به سال 422 هجری قمری برسولی نزد قدرخان شد تا جلوس مسعود و عزل محمد را بخان آگهی دهد و تجدید عهود کندو کرت دیگر بعقد نکاح دختر قدرخان برای مسعود که ازپیش نامزد محمد بن محمود بود و دختر بغراتکین برای مودودبن مسعود بترکستان رفت و بعلت مرگ قدرخان این امر دیر کشید و قریب چهارسال حصیری بترکستان بماند تا در سلطنت بغراخان با مهدشاه خاتون دختر قدرخان و دختر بغراخان بغزنه بازگشت وحصیری تا زمان فرخ زادبن مسعود میزیست. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77، 157، 168، 194، 208، 209، 210، 213، 216، 366 و 432 شود